نیکولا

قلم بافی های یک نیکولای آبی

رجبی، برایم از تیرانوسورها بگو!

گفتم: من واقعاً از این همه بلاهای آسمونی و زمینی که سر آدم‌ها می‌آد، می‌ترسم. یعنی آخرش چی می‌شه؟

گفت: اگه با هم یک‌دست و هم‌دل باشیم، می‌تونیم همه‌ی این‌ها رو پشت سر بذاریم.

گفتم: از کجا می‌دونی؟

گفت: تجربه ثابت کرده.

گفتم: چطوری؟

گفت: به نظرت دایناسورها چرا منقرض شدن؟

گفتم: خب... چون...

گفت: چون با هم یک‌دست و هم‌دل نبودن!

من چند لحظه‌ای در افق محو شده و بعد رفتم که با دور و بری‌هایم یک‌دل شوم...


برچسب‌ها: رجبی
# نیکولای_آبی