نیکولا

قلم بافی های یک نیکولای آبی

رجبی، بس می‌کنی یا نه؟

گفتم: مهربون شدی امروز.

گفت: من همیشه مهربونم.

گفتم: می‌دونم!

گفت: باهوش و عاقل هم هستم.

گفتم: می‌دونم!

گفت: دست و دل‌باز هم هستم.

گفتم: می‌دونم!

گفت: خیلی هم فروتن و متواضعم.

گفتم: جمع کن دیگه!

گفت: باشه.

و رفت که بساط اعتمادبه‌نفسش را جمع کند.


برچسب‌ها: رجبی
# نیکولای_آبی